میشود بیهدف به راه افتاد
تو اگر یار و همسفر باشی
میشود خنده زد به غم، تو اگر
خیره در چشمهای تَر باشی
که در اینجا نگاهها سردند
میتوانم به جات بنویسم
هر شب از خندههات بنویسم
شاعرِ چشمهات باشم و تو
خالقِ صاحبِ اثر باشی
چشمهای تو شاعرم کردند
میتوانم شرورتر باشم
یک قشون، گرچه یک نفر باشم
رو به صد نیزه، بیسپر باشم
تو اگر کوهِ پشت سر باشی
که مهم نیست لشکر آوردند
میگذارم که درد در بزند
سار از آشیانه پر بزند
باغبان هم به من تبر بزند
تو که سازندهی تبر باشی
تو نباشی، درختها زردند
مثل خورشید سر برآوردی
میروی، تا دوباره برگردی
از پسِ شب، طلوع خواهی کرد
که خودت علت سحر باشی
همه از راه رفته برگردند
اگر این احتمال امکان داشت
یا که میشد به هرچه ایمان داشت
با دو تا چشمِ ناب معجزهگر
بله، میشد پیامبر باشی
حیف پیغمبران همه مَردند
تو که دانای کُل هر متنی
تو که معنای سلطه بر شعری
پس بعید است از غمِ این متن
از غم شعر، بیخبر باشی
بی تو این واژهها پُر از دردند
ای که بالت در آسمان، مصلوب
ای سکوتِ تو دشمنِ آشوب
توی آغوش خود اسیرم کن
که در این حبس، بال و پر باشی
همه دنبال سنگ میگردند
میتوانم شرورتر باشم
یک قشون، گرچه یک نفر باشم
رو به صد نیزه، بیسپر باشم
تو اگر کوهِ پشت سر باشی
که مهم نیست لشکر آوردند
میگذارم که درد در بزند
سار از آشیانه پر بزند
باغبان هم به من تبر بزند
تو که سازندهی تبر باشی
تو نباشی، درختها زردند
Paroles2Chansons dispose d’un accord de licence de paroles de chansons avec la Société des Editeurs et Auteurs de Musique (SEAM)